سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند مرا سخت گیر و آزاردهنده برنینگیخت؛ بلکه مرا آموزگاری آسان گیر برانگیخت . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :4
بازدید دیروز :21
کل بازدید :10601
تعداد کل یاداشته ها : 12
103/10/5
10:8 ص

باز باران  با ترانه
می خورد بر بام خانه
یادم آمد کربلا را
دشت پرشور و بلا را
گردش یک ظهر غمگین
گرم و خونین
لرزش طفلان نالان
زیر تیغ و نیزه ها را
باز باران
 با صدای گریه های کودکانه
از فراز گونه های زرد و عطشان
با گهرهای فراوان
می چکد از چشم طفلان پریشان
پشت نخلستان نشسته
رود پر پیچ و خمی در حسرت لب‌های ساقی
چشم در چشمان هم آرام و سنگین
می چکد آهسته از چشمان سقا
بر لب این رود پیچان
واندر این صحرای سوزان
می دود طفلی سه ساله
پر ز ناله، دل شکسته ، پای خسته
باز باران
باز هم اینجا عطش
آتش ، شراره
جسمها افتاده  بی سر، پاره پاره
می چکد از گوشها باران خون و
کودکان ، بی گوشواره
شعله در دامان و در پا می خلد خار مغیلان
وندر این تفتیده دشت و سینه ها برپاست طوفان
دستها آماده ی شلاق و سیلی
چهره ها از بارش شلاق‌ها گردیده نیلی
باز باران ، قطره قطره
می چکد از چوب محمل ...
خاک‌های چادر زینب به آرامی ، شود گِل
می رود این کاروان منزل به منزل
می شود از هر طرف این کاروان هم سنگ باران
آری آری
باز سنگ و باز باران
آری آری
تا نگیرد شعله ها در دل زبانه
تا نگیرد دامن طفلان محزون را نشانه
تا نبیند کودکی لب تشنه اینجا
 اشک ساقی
مشک ساقی
کاش می بارید باران
آه باران !
کی بباری بر تن عطشان یاران ؟
تر کنند از آن گلو را
آه باران !‌آه باران


90/9/9::: 3:59 ع
نظر()